ستاره های دریایی

با پرداخت ماهانه ده هزار تومان می توانیم یک ستاره دریایی را نجات دهیم و به دریا بازگردانیم. وعده ما، اول هر ماه. بسم الله

ستاره های دریایی

با پرداخت ماهانه ده هزار تومان می توانیم یک ستاره دریایی را نجات دهیم و به دریا بازگردانیم. وعده ما، اول هر ماه. بسم الله

پنجمین داستان ستاره های دریایی

همیشه می خندید شاداب و پر نشاط ؛ حضورش در مدرسه به بچه ها ی دیگه انرژ ی می داد.هرروز اول صبح  همینکه وارد مدرسه می شد، اول در دفتر را باز می کرد به همه معلمین سلام می داد و بعد  اجازه می گرفت وبه کلاس می رفت. هیچ وقت غیبت وتاخیر نداشت . به گفته معلمش خیلی با هوش و درسخوان بود. همیشه در این فکر بودم که برای یک بار هم که شده یک جورایی  والدینش را به مدرسه دعوت کنم . اما هربار طفره می رفت. عزت نفس بالایی داشت و هیچ وقت نمی خواست مردم از مشکلاتش با خبر شوند. 

 

ادامه مطلب ...

چهارمین داستان ستاره های دریایی

استرس داشتم. ضربان قلبم خیلی تند شده بود. ماموریت خیلی دشواری به دوشم گذاشته شده بود. در فکرم هزار راه رفته و نرفته را بررسی می کردم. نمی دانستم چطور با این مساله برخورد کنم. چون به نوعی کار پلیسی بود . 

به هر حال خودم را به خدا سپردم و وارد خیابان مورد نظرر شدم. محله ای فقیر نشین که انواع بزهکاری ها در آن وجود داشت. همه به من به چشم یک بیگانه نگاه می کردند. چون نوع رفتار وگفتارم متفاوت بود. تصور می کردند که من افسر تجسس اداره آگاهی و یا...... هستم. برای همین هم با من همکاری نمی کردند.  

 

ادامه مطلب ...

سومین داستان ستاره های دریایی

زنگ تفریح تمام شده بود و بچه ها سر کلاس برگشته بودند. بی هدف قدم می زدم. افکارم بسیار پریشان بود وحتی گذشت زمان را هم حس نمی کردم . قلبم از شدت ناراحتی می خواست سینه را بشکافد و بیرون بزند. صحنه ای که دیروز دیده بودم، بسیار ناراحت کننده ورنج آوربود .حتی یک لحظه هم از جلو چشمانم کنار نمی رفت .  

 

ادامه مطلب ...

دومین داستان ستاره های دریایی

کم کم مدعوین، از جاهای مختلف شهر خودشان را به سالن همایش ملی می رساندند. من هم طبق عادت همیشگی چهل دقیقه قبل زودتر از همه آمده بودم. همیشه دوست داشتم اولین نفر باشم و بد قولی و دیر رسیدن، همیشه آزارم می دهد. به هر حال طبق معمول من اولین نفری بودم که وارد تالار می شدم و از طرفی ذوق زیادی داشتم. چون قرار بود آن روز اتفاق جالبی بیفند. یک همایش کاملا متفاوت که آموزش و پرورش بجنورد آن روز برگزار می کرد. 

 

ادامه مطلب ...

اولین داستان ستاره های دریایی

دوران زیبای معلمی ؛ دنیایی وصف ناشدنی از خاطرات تلخ وشیرین است که بازگو کردنش در بسیاری از اوقات لذت بخش است. بنده در طول خدمت افتخار آمیزم در مدارس محروم، شاهد بسیاری از این خاطرات بوده ام . شاید نتوانم به دلیل مسایل انسانی نام ویا مشخصات کسی را بنویسم در پرده می توان سخن گفت و عبرت گرفت.
در یکی از آن سالها، با دانش آموز پسری آشنا شدم که در زندان متولد شده بود و تمام دنیای پنج سال ابتدای عمرش، در دیوار های بلند زندان خلاصه می شد و فکرمی کرد دنیا یعنی همان چهار دیواری زندان. اما پس از این که برادر وخواهرش سرپرستی او را پذیرفتند، و از اسارتگاه زندان رهایی یافت، بادنیای بیرون آشناشد . و ازپایه اول ابتدایی با حمایت بهزیستی تا پایه پنجم در کنار من بود. پسری بسیار باشخصیت و مودب و سختکوش که برای تامین معیشت خود تلاش می کرد.  

 

ادامه مطلب ...